دکتر محمد نیرو
در نظر بگیرید دو معلم به شیوههای زیر به آموزش دانشآموزان بپردازند:
• در کلاس معلم اول، فراگیرندگان مفاهیم، تجربهها و قوانین را میخوانند، حفظ میکنند و میکوشند آنها را به خاطر بسپارند. در کلاس معلم دوم، فراگیرندگان، ضمن انجام فعالیتها یا کسب تجربه، در تولید مفاهیم شرکت دارند و بهطور مستقیم نتایج هر تجربه را به دست میآورند.
• فراگیرندگان کلاس معلم اول، هر چه را به امانت به ذهن خود سپردهاند، پس میدهند و هنگام آزمون، امانتهای دریافتی را مسترد میکنند. در کلاس معلم دوم، فراگیرندگان با تمام افراد گروه به بحث و گفتوگو میپردازند، با هم کار میکنند، نظرات خود را با یکدیگر مقایسه و اشتباهات خود را تصحیح میکنند و به فراگیری دانش یاری میرسانند.
• معلم اول غالباً با روش سخنرانی تدریس میکند و نقش حلکننده مسائل را ایفا میکند (تمرین میدهد، به حل تمرینها کمک میکند و با مثال مفاهیم را توجیه میکند). معلم دوم راهنمای یادگیری است و به جای پاسخ مستقیم به پرسشها، میکوشد با پرسشهای متعدد از فراگیرندگان، آنها را به پاسخهای صحیح هدایت و به اندیشیدن ترغیب کند.
• معلم اول غالباً جزوه میگوید، مطالب کتاب را خلاصه میکند و فراگیرندگان را به سوی استفاده از کتابهای حل مسائل سوق میدهد. معلم دوم به فراگیرندگان پاسخ کلیشهای نمیدهد، پرسشهایی را مطرح میکند که قابل بحث باشند و فرصت گفتوگو ایجاد میکند.
• معلم اول به کلاس تکلیف میدهد و فراگیرندگان در این فرایند تماشاگرند. معلم دوم هر فراگیر را تشویق میکند که از دیگران کمک بگیرد، برای نظریههای خود وسایلی بسازد، تجربه کند و نتیجه را گزارش دهد.
• معلم اول، خود کلاس را کنترل میکند و معلم دوم غالباً نظارت میکند و امور کلاس، از جمله حضور و غیاب را، به سرگروهها وامیسپارد.
• معلم اول در صحنه آموزش کاملاً فعال است و فراگیرندگان او ساکت هستند، ولی فراگیرندگان در صحنه آموزش کلاس دوم فعالیت میکنند و معلم راهنمای فعالیتهای آنها میشود.
• در کلاس اول، هدف یاد دادن و تکیه بر محفوظات و کسب دانستنیهای ضروری و غیرضروری است، ولی در کلاس دوم، هدف یادگیری است و فراگیرندگان به یادگیرندههای مادامالعمر تبدیل میشوند.
اکنون شما دریابید که دانشآموزان هر یک از این دو کلاس، چه برنامه درسی پنهان متفاوتی را تجربه میکنند؟ به نظر میرسد، سیاق معلم اول که در زمره روشهای آموزش رایج در نظام آموزشی ما، یعنی مستقیم یا سخنرانی است، به ایجاد خصوصیاتی نامطلوب نظیر تسلیم، انقیاد و نداشتن رغبت و اهتمام نسبت به یادگیری و تعلیم میانجامد. همچنین، میتواند روحیه انفعال، ناامیدی، سطحیانگاری، کوشش برای حفظ طوطیوار و حتی تقلب را ایجاد کند. در حالی که نظام آموزشی سالم، همچون سیاق معلم دوم، موجب شور و شوق یادگیری، خلاقیت و نوآوری، مباحثه و نقادی میشود و تسهیلگر کشف واقعیت توسط خود یادگیرنده و به صورتی فعالانه، خواهد شد.
به نظر میرسد یکی از عواملی که در کمکردن فاصله بین برنامه درسی رسمی و پنهان تأثیر دارد، مشارکت فراگیرندگان در جریان آموزش است. در صورت مشارکت فراگیرندگان در طراحی و اجرای آموزش، آنها نیز فعالیتهای یادگیری را با اهمیت تلقی خواهند کرد و با علاقه و آگاهی، برای یادگیری و نیل به هدفهای آموزشی تلاش میکنند.